جوین

غلام سیاه روی امام

جوین

غلام سیاه روی امام

جوین

گفت: به خدا سوگند، بویى بد، تبارى پست و رنگى سیاه دارم، پس بهشت را از من دریغ مَدار تا بویم خوش و تبارم، نیکو و رویم سپید شود! نه! به خدا سوگند، از شما جدا نمى‌شوم تا اینکه خون سیاهم با خون شما، در آمیزد.

پیوندهای روزانه

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی کتاب» ثبت شده است

سلام مرا به فرزندان انقلابی‌ام برسانید...


سلام مرا به فرزندان انقلابی‌ام برسانید و از تلاشهای جهادگونه‌ی آنان در ترویج و پاسداری از آرمانها‌ی امام و انقلاب تشکّر کنید و چند نکته را به آنان یادآوری کنید:
۱) در کنار تحصیل علم و دانش، از فرصت جوانی برای تهذیب نفس و انس با خدا و آشنایی عمیق با معارف قرآن و اهل‌بیت (علیهم‌‌السّلام) بهره ببرید.

کتاب های پیشنهادی در این زمینه

کتاب اخبات اثر علی صفایی حائری

کتاب انسان در دوفصل اثر علی صفایی حائری

  • جوین حری

نویسنده : سعید زیبا کلام

شامل سخنرانی های چالشی استاد سعید زیباکلام می باشد

کتاب زیر شامل نقد های اساسی و چالشی به نظام های مختلف انقلاب اسلامی است

بسیار مناسب برای دوستانی که در بسیاری از موارد اجتماعی نظر ندارند .


  • بازشناسی پارادایم علمی ایران
  • دو گزینه پیش روی اصلاح طلبان ابطال خواه
  • کالبد شناسی فرهنگ سیاسی ایران معاصر
  • واجب‌تر از نان سر سفره و دانشگاه آزاد اسلامی
  • فقط ارواح و اموات به ایدئولوژی نیاز ندارند!
  • به راستی ما برای انقلاب چه کرده ایم؟
  • نظریه پردازی در ایران
  • قوه قضائیه غارت‌گران بیت‌المال
  • حیات انقلاب اسلامی
  • چرا انقلابی فرهنگی و جنبشی نرم افزاری؟
  • آیا جریان روشن فکری همان جریان مدرنیستی است؟
  • اصول گرایی و نهمین انتخابات ریاست جمهوری
  • کتاب الله و عترت رسول الله (ص)
  • حوزویان و دانشگاهیان: تعارض یا تعاون؟
  • شمشیر دو لبه‌ی آرمان طلبی و عدالتخواهی دانشجو
  • چرا اندیشه‌های غربی را به نام دین مطرح می‌کنید؟
  • برخی افراد با احیای تشیع علوی مخالفند
  • ضمیمه: هیچ کس را غسل تعمید ندهیم!
  • جوین حری

تلخ ترین

۳۰
بهمن

امام انقلاب ، انتقاد بجا را لازمه انقلاب می دانند ، لیکن من منتقد حرفه ای کرسی در دانشگاه و منبری در حوزه ندارم و نقدم :

تلخ ترین نوشته من

نوشته حیدر رحیم پور ازغدی

دوستان زیادی را دیدم که با تورق این کتاب پی به این برده اند که کتاب درباره وضع کشاورزی و دامداری ، وضعیت نا به سامان آن نگاشته شده و آن را رها می کنند اما باید بدانید که قلم مردی انقلابی مانند رحیم پور هیچ گاه خارج از محیط انقلاب فرسوده نمی شود .

کتاب به صورت خاصی نقد فرهنگی و نقد سیاسی جامعه را می کند که دهانتان باز می ماند

چنان ساختار ادارات  را زیر سوال می برد که خوانده هر لحظه با خود می گوید باید طرحی نو افکند .

خوب است بدانید که در تلخی ها متوقف نشده و راه حل هایی را هم ارائه داده است


جالب آن که در ابتدای کتاب نوشته شده : در این کتاب الگوی مصرف تا آنجا به کار گرفته شده که صفحات از 211به 131(با حذف حاشیه ها از بالا و پایین ، به طوری که تمام کاغذ مورد استفاده واقع شده) و بها آن از 2000تومان به 1000تومان تقلیل یافته است

  • جوین حری

 

ارزش خریدن را دارد!!!!////بهترین هدیه می تواند باشد//////


بی شک یکی از زیبا ترین رمان هایی که خواندم نامیرا نوشته صادق کرمیار بود.

نامیرا مجموعه ای از خورده داستان ها با شخصیت های عمیق است و پاسخ این سوال که چگونه 18هزار کوفی که به امام نامه دادند در عرض چند روز از تصمیم خود منصرف می شوند .

داستان به همین پاسخ ها اکتفا نمی کند بلکه خواننده را در مرحله امتحان می گذارد و تمامی شک های مردم کوفه را در ذهن شما قوت می بخشد و شما را در تصمیم گیری رها می کند.

شاید تنها با خواندنش بفهمید که عمرو بن‌حجاج -از سردرمداران دعوت امام به کوفه- که سعی می‌کرد سپاهی برای امام تهیه کند، چگونه با یک جلسه نشست و برخاست با والی خناس کوفه یک شبه از دوست به دشمن تبدیل می‌شود و سعی و همتش را بر این می‌گذارد که مقابل یاران امام حتی اگر دختر و دامادش باشند، بایستد؟

نامیرا یک رومان ساده نیست . یک دوره فتنه شناسی است! نبرد حق و باطل در بزنگاه تاریخ است .

امام امت :هر کسی می خواهد فتنه اخیر را بشناسد ، این کتاب را بخواند .

خواست برود لختی مکث کرد و دوباره رو به عبدالله برگشت و گفت:
«و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی‌کنم، که تکلیف خود را از حسین می‌پرسم. و من حسین را نه فقط برای خلافت، که برای هدایت می‌خواهم. و من... حسین را برای دنیای خویش نمی‌خواهم، که دنیای خویش را برای حسین می‌خواهم. آیا بعد از حسین کسی را می‌شناسی که من جانم را فدایش کنم؟»
و رفت. عبدالله مات ماند. وقتی مرد دور شد، عبدالله لحظه‌ای به خود آمد. برگشت و اسب خویش را آورد و مرد را صدا زد:
«صبر کن، تنها و بی‌مرکب هرگز به کوفه نمی‌رسی!»
مرد ایستاد و افسار اسب را گرفت و گفت:
«بهای اسب چقدر است؟»
«دانستن نام تو!»
مرد سوار بر اسب شد:
«من قیس بن مسهر صیداوی هستم. فرستاده‌ی حسین بن علی!»
و تاخت. عبدالله مانند کسی که گویی سال‌ها در گمراهی بوده و تازه راه هدایت را یافته بود، به زانو نشست و سرش را میان دست‌ها گرفت.

بخشی از کتاب نامیرا به انتخاب نویسنده را از ایـــــنجا بخوانید.

  • جوین حری